IT Contractor --- Manager --- Implementer & Advisor

شبکه های کامپیوتری محلی و راه دور

IT Contractor --- Manager --- Implementer & Advisor

شبکه های کامپیوتری محلی و راه دور

سخن دل

دوستان یک مطلبی از ابتدای زندگی یعنی منظورم موقعی که دیگه از دوران کودکی فارغ شده و در مثل عقلم کامل شد با من و افکارم گره خورده و مثل دو جنگجو  هستن که با هم گلاویزن.اونم اینه که هدف از خلقت انسان چیه؟ البته نه به اون مضمونی که تو کتابهای درسی مدرسه و دانشگاه خوندیم. مثل یه حس قریبی که همیشه منو به سمتی می کشه که احساس می کنم توی این دنیای مملو از انسانهای هم سرشت خودم خیلی قریب و بی پناه هستم.این حس به من اینو فهمونده که درک کنم فقط من تنها نیستم.همه ی انسانهای دیگه هم مثل من قریب و بی کس توی این قطعه از دنیا که بهش می گن کره زمین بدور از هرگونه یاوری دارن تو باتلاقی دست و پا می زنن که نمی دونن یا نمی خوان بدونن که آخرش همش خاکه و فنا شدن گریز ناپذیره.

در این اثنا افرادی پیدا می شن که داعیه راهبری دارن و ادعا می کنن که هرچی اونا می گن درسته و جز اون چیز دیگه ای وجود نداره  به همین خاطر باید براشون متاسف بود و غصه خورد که حتی نمیتونن یک لحظه ذهنشون را از این اعتقاداتشون که حالا یا درسته یا غلط رهایی ببخشن و دنیار را اونطور که هست لمس کنن. نه به این منظور که دیگه از اعتقاداتشون رو برگردون شن.نه.به این منظور که دنیا را اون طوری که عقلشون می پذیره و اون طوری که دلشون گواه میده و اون طوری که چشم بصیرتشون مبینه قبول کنن. که صددرصد همه از این نعمات الهی برخوردارند و من برخی نظرات دوستان را که می گن بعضی ها بصیرت ندارن که دنیا را درست ببینن قبول ندارم و اعتقاد شخصی منه که اگر کسی نمی تونه درست ببینه و درست عمل کنه دلیلش پیروی بدون اصول و چون و چرا از افراد هم سرشت خودشونه که داعیه تبلیغ چیزی را دارن که واقعاً خودشون هم به درست بودن یا نبودنش ایمان قلبی ندارن بلکه تکرار مکررات اون مطالب رو ذهنشون جوری اثر گذاشته که به نحوی ملکه ذهنشون شده که تو دنیا چیزی جز اون نمی بینن.حقیقت دنیا و وجود اقدسش جلو چشماشونه ولی نمی تونن درکش کنن.اعتقادات اونا مثل یک عینک آفتابی جوری دیدشون را فیلتر می کنه که واقعیت جلوی عینک را  جوری که عینک دوست داره و می پسنده روی شبکیه چشماشون پردازش می کنن و می بینن.روز و شب را می بینه ولی نه اون طوری که منو شما می بینیم.آنچنان دیدش معیوب و فلج شده که فیلتر عینک نه درخشندگی خورشید روز را براش گذاشته نه لطافت مهتاب شب را.هرچی می بینه تصویری کدر از واقعیت وجود اقدس و مبارک جهان هستی.جهانی که اونقدر عظمت داره که هنوز ازلش نامعلومه و از ابدش هم همه ابراز بی اطلاعی می کنن.دنیایی که یک سیل عظیم از موجوداتی را که ادعای اشرفیت مخلوقات جهان را دارن به سخره می گیره و هر روز بخشی از عظمت و قدرت بی انتهاشو به رخ انسان به ظاهر با عظمت می کشه و باز هم این اسب چموش ادعای ماست که می تازه و نمی خواهیم بپذیرم که در این چرخش دوار ما نقطه ی پرگاریم.نه مثل بعضی ها که فکر می کنن خود پرگارن.حالا این که خیلی خویه.خیلی های دیگه که زیاد بهشون دور دادن میگن دنیا مثل پرگاری که تو چنگال اوناست و هرطور که اونا میگن باید دوران کنه و به این بهونه آدم ها را متقاعد به عقاید خودشون می کنن و متاسفانه یه عده آدم بی اطلاع عینک دودی زده هم دنباله رو همین افکار پوچ می شن و نتیجه ی اون همین میشه که وقتی باهاشون صحبت می کنی از اعمال روزانه ای که انجام میدن و از علتش ابراز بی اطلاعی می کنن و اون را مثل یه تیکه گوشت بدنشون می دونن که نمی تونن یا نمی خوان از خودشون جداش کنن و چون نمی تونن و جراتش را ندارن که اونو از خودشون جدا کنن اسم تکلیف روش میذارن.ولی به عقیده من این تیکه گوشت یه تیکه گوشت زنده و تازه نیست که بشه بهش نازید.چرکه.دمله.تاولیه که باید درمانش کرد.اگرم درمان نمیشه باید برید و انداختش یه کناری که دیگه دستش از این دنیا کوتاه شه.اصلاً بهتره چالش کنیم.بستمونه این همه تعفن که اگه جلوشو نگیریم کل بدنمون را می پوشونه و اون موقع دیگه هیچ راه درمانی نخواهیم داشت.

من معتقدم که هر انسانی آزاد آفریده شده و آزاد زندگی می کنه و نباید اون را در انحصار گرفت.آزادی چیزیه که آسان بدست میاد ولی نباید از دستش داد. چون اگه دربند بیفتی و اسیر اعتقادات نادرست بشی دیگه سخت بتونی دوباره آزاد و رها بشی.

من اعتقاد به آزادی عقاید و دیدگاههای فردی دارم و به عقیده من هرکجای تاریخ که دموکراسی برقرار شده تاریخ جهت تقعرش را مثل نقطه عطف عوض کرده.

انسان متکامل امروزی نمی تونه و نباید در بند عقایدی بیفته که استرات‍ژی آزادی را به تمسخر می کشن.

اگر دین دار هستید با عقل باشد و اگر بی دین هستید خود را با دلایل خود قانع کنید.در هر دو مورد اگر متوجه شدید که اندکی تو اعتقادتون ضعف دارید و راهتون را گم کردید اون مورد را رها کنید و به مورد دوم ایمان بیارید.

خدای نکرده هم اگر لائیک هستید باز به نظر من شایسته هستید که به آن تدبیر کنید.تدبر در انسان غوغا می کنه.مبادا اونقدر کاسه چه کنم دست بگیرید که وقتی برسه که عمر گران دیگه گذشته باشه و فرصتی برای بازگشت نمونده باشه.زندگی با عزت زمانی به دست میاد که انسان به کاری که انجام میده اعتقاد داشته باشه نه اینکه از روی لجبازی با فلان شخص که پیرو فلان مذهبه من برم دنبال یه فلان مذهب دیگه که روی اون شخص کم شه.

همه چیز این دنیا اکتسابی است.باید رفت دنبالش.نباید نشست تا بهمون بگن چیکار کنیم و چیکار نکنیم.باید حرکت کرد.باید جستجو کرد.باید اونقدر گشت تا پیدا کرد.انسان بی علم و دانش هرچی بهش بگن می پذیره.مثل موتوری میمونه که کافی استارت اولشو بزنی.دیگه تا بنزین داره می تازه.اونقدر می تازه تا ته مونده بنزینش مصرف شه و دیگه از حرکت واسته.تو این دنیا نباید موتور باشی که برای حرکت نیاز به استارت اولیه داری.لازمم نیست استارت باشی که موتور ی را روشن کنی.باید بنزین بود تا احتیاج به چیزی نباشه تا روشنمون کنه.

ما برای هرچی به این دنیا اومدیم نمی دونم.نه من بلکه هیچ کس دیگه ای نمی تونه حتی یک ثانیه بعدش را حدس بزنه چه برسه به اینکه فلسفه وجود و نهایت دنیا را موشکافی کنه.هرچه هست این زندگی اگه با دل همراه باشه و اون چیزی باشه که عقل می طلبه و دل میخواد زیباست و اگر از روی ندونم کاری و نادانی باشه عذاب آوره و تلخ.

پس فقط برای دل و عقلت زندگی کن.همین!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد